انتظار انتظار انتظار...
سلام گل نازم، خوبی مامانی
وای هفته پیش انقدر درگیر بودم از این ور به اونور
یکشنبه صبح رفتیم آنکارا واسه انگشت نگاری برای ویزای کانادا، با مامان جون و بابا حاجی و بابا رامین شما
سه شنبه برگشتیم تهران، وای عزیزم اونجا انقد لباس بچه های ناز دیدم، ولی خب هیچی نخریدم بابا حاجی میگفت تو که نی نی نداری بذار وقتی که نی نی داشتی واسش همه چی بخر
از فرودگاه هم رفتیم قم خونه دایی رضای شما بعدش چهارشنبه هم رفتیم خرم آباد
عمو علیرضا و مریم خانم و کیان کپلو اومده بودن ایران رفتیم خرم آباد که ببینیمشون.
جمعه هم با بابا جونت برگشتیم تهران.
دیروز رفتم دکتر، گفتم خانم دکتر این نی نی ناز من 6 ماهه که میخوامش ولی نمیاد، یه چند تا قرص داد و یه آزمایش برای من و یه آزمایش برای بابا
گفت تا دو ماه دیگه اگه با این قرصا نتیجه نگرفتی و یا اگه خدای نکرده جواب آزمایشا خوب نبود باید یه سری آزمایشای تکمیلی انجام بدیم.
دکترم رو هم عوض کردم، الان پیش خانم دکتر موید محسنی میرم، وای عین فرشته ها میمونه، خیلی خیلی مهربون و دوس داشتنیه.
مامانی سه روز دیگه موعد پریودمه، کاش دیگه نیاد، کاش الان تو دلم باشی قربونت برم