سلام نازنینم
سلام گل نازم
ببخشیدخیلی وقته که اینجا رو آپدیت نکردم.
باباجان شما مدت خیلی زیادی ماموریت بود، مرداد ماه رفت ماموریت 39 روز موند، بعدش سه هفته تهران بود، دوباره برگشت 50 روز دیگه جنوب موند.خیلی تنها و کسل و بی حوصله بودم. یه چند وقتش رو مادر جونت پیشم بود، ولی بیشترش رو خودم تنها بودم.
خیلی به این فکر میکردم اگه تو بودی مطمئنا انقدر بهم سخت نمیگذشت، اما از طرفی به این فکر میکردم که با بیقراری ها و دلتنگی های تو چکار میکردم .
یه هفته دیگه بازم میخواد بره ماموریت
انشالا که این روزای سخت به زودی تموم شه، و به یه شرایط ثابت برسیم.
چند تا خبر واست دارم عزیز دل
اولش اینکه رفتم پیش دکتر برای اقدام جهت اومدن جنابعالی
کلی آزمایش واسم نوشت، که امروز رفتم آزمایشا رو انجام دادم
وای مامانی 4 تا شیشه خون ازم گرفتن
خانومه گفت بچه دار شدن از همون اولش کلی درد و دردسر داره، وای راس میگفت خیلی درد داشت، واسه شیشه آخر دیگه به زور خون پیدا میکرد.
دکتر بهم فولیک اسید و ب کمپلکس هم داد گفت بخور تا جواب آزمایشات مشخص شد تکمیلشون میکنم.
قرار شد واکسن کزاز و هپاتیت و سرخچه هم بزنم که تنبلی کردم و هنوز نزدم
درد داره خب
بعدشم یه رژیم غذایی واسه خودم و بابا درآوردم که انشالا تا 3-4 ماه دیگه بدنمون آماده باشه.
خیلی میترسم از اینکه مشکلی برای بارداری داشته باشم، بیخیال راجبش فکر نکنم بهتره، توکل به خدا
یه خبر دیگه اینکه یه همایش و نمایشگاه صنایع دریایی بود که بندرعباس تشکیل شد، از طرف شرکت بابا رفتیم که تو این همایش شرکت کنیم
بنده هم 3 روز مرخصی گرفتم از 5 روز رفتیم بندر عباس و قشم.
خیلی خوش گذشت، جای شما خالی بود مامانی
بعد اون همه مدت تنهایی و تو خونه بودن به یه همچین مسافرتی خیلی نیاز داشتم.
راستی اینا رو خیلی وقت پیش برات خریده بودم ولی وقت نشده بود عکسشو بذارم
کی میشه که این لباسا رو تنت کنم و با این گوسفند ناز بازی کنی
اون پاپوش ها رو هم خودم واست بافتم